شیرین زبونیهای عشق مامان
زندگی مامان از اواخراسفند بودکه وقتی شب بابایی از سر کارمیادو زنگ در و میزد تو شروع می کردی به باباگفتنو حسابی دل مامانیو باباییو می بردی . یازدهم عیدم که خونه خاله دینا بودیم خاله دینا با اشاره دست بهت می گفت بیا تو هم یاد گرفتیو وقتی چهار دستو پا میری یک وری می شینیو با اشاره دست به من می گی پیو آخ که چقدر دوست دارم حسابی بچلونمت عسلم به غیر از اینهاسیزدهمم برای اینکه دست به درخت نزنی دایی بهت می گفت جیزه وتوهم به زبون خودت می گفتی جیس وقتی هم ببینی آب می خوریم میگی آپ وای که چقدر عاششششششقتم . رونیکا در کمین باز کردن در ک...
نویسنده :
مامان دنیا
16:16